من استرس دارم... من استرس دارم... من استرس دارم
جالبه قبلا انقدر استرسی نبودم که الان استرس گرفتم
امروز رفتم همون ساختمون که اون مدیر بهم گفت دهنت
رو ببند و جالبه کل مسیر تپش قلب و تنگی نفس شدید
داشتم، به طوری که دیدم نمیتونم وارد اون ساختمون
بشم و چند دقیقه بیرون ایستادم که یهوویی یاد شب
قبل افتادم که بهم گفت تو کارهای بزرگی کردی دختر
و همین باعث شد که خودم رو جمع و جور کنم و برم
داخل... حالا هم استرس خودش رو گرفتم که دیشب
توی مهمونی اون همه حرف زدیم آیا نتیجه ای داره یا نه
هرچند خودش گفت نمیتونم وارد رابطه بشم و کسی
رو دوست داشته باشم ولی نمی دونم چرا دلم میخواد
باهاش اون مسافرت آخر هفته رو برم و ببینم چی قرار بشه
زندگی دوباره...برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 45