از سری اخلاق های تند من

ساخت وبلاگ

خب حالا که عصبانیتم فروکش کرده می فهمم که یکم زیاده روی

کردم. قضیه از این قرار بود که دوست من حالش بد شده بود و

رفته بود درمونگاه اونم با کی؟ صاحبکار مغازه قبلی که کار میکرد

اونجا خیلی حالت عاشق و معشوق گرفته بودن و یکی برام فیلمش

رو فرستاد که این دوست تو با یکی رفته درمونگاه. فیلمش رو که

دیدم که چجوری مرد گرفته بودش حالم بهم خورد که چرا بهم

نگفته با این دوست شده؟؟ چرا باید به آخر اسمش جون بچسبونه

در حالتی که می دونه این چقدر پست فطرته!!! خلاصه همه این ها

رو دیدم و ازش پرسیدم چه خبر؟ فقط گفت حالم بد شد و رفتم

سرم زدم و نگفت با کی. این باعث شد صدبرابر عصبی بشم و دیگه

نخوام حتی باهاش حرف بزنم ولی الان میگم زندگی خودش بوده

البته یه طرفشم زندگی من و دیگه نمیخوام باهاش در ارتباط باشم

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 11:31