که امشب واسه اولین بار
وقتی بهش گفتن ساناز رو چندتا دوست داری
گفت چهارتا
بقیه دوتا من چهارتااااااااا
پ.ن:صبح میخواستم برم پیش پسر جون
ولی شوهرخاله ام خونه بود
نرفتم
ساعت 8 اومدن خونه مادربزرگم
داشتیم می رفتیم در سطح شهر
یکم بگردیم ک زنگ زد گفت اینجاییم
و رفتیم ببینیمش
عشق من ❤
کلی آب بازی و توپ بازی کردیم
پ.ن 2:پسرجون تو عشق ابدی منی ❤
زندگی دوباره...برچسب : پسرجون, نویسنده : sanazstory بازدید : 136