قرار ما دادگاه

ساخت وبلاگ
یه پسر هست توی اینستاگرام کافه ها و رستوران های مختلف رو می ره 

و نظراتش رو می زاره 

چند شب پیش ساعت 2 نصف شب بیدار شدم 

خوابم نمی برد گفتم برم اینستا گردی

رفتم دیدم لعنتی عکس یه همبرگر استوری کرده 

منم براش نوشتم خیلی خبیثی من گشنمه اممممم شددددددد

الان همبرگر به این خوشگلی از کجا پیدا کنم

اونم نوشت اصلا هدف همین بود 

و استوری گذاشت کسی انتقادی از من نداره 

نوشتم چرا من خیلی خبیثی که نصف شب عکس غذا می زاری

حالا در ادامه چت های من و آقا رو بخونید 

+آقا :نه من پسر مهربونیم 

_ ساناز : بله بله در جریانم مهربون و اندکی خبیث

+ آقا : نه خبیثیم بیشتره 

صبح بخیر هانی 

_ ساناز : صبحت بخیر عزیزم با آنکه گفته بودی دیشب خدانگهدار 

+ آقا : من غلط کردم من کی کات کردم باهات عشقم تازه می خوام ازت آیفون بگیرم 

بیا تکلیف این بچه هم مشخص کن

_ ساناز : نفرمایید 

همون موقع که با دوستات رفتی بیرون من رو نتونستی بپیچونی 

آه من و این بچه می گیرتت

تو این سرمای زمستون جواب این بچه رو چی بدم 

ای خداااااااااااااااااااااااااااا

بگم بابات با دوستاش بیرونه و اونا رو به تو ترجیح میده 

آیفون رو که باید بدی مهریه درست که مهرم نکردی 

+ آقا : مثل اینکه تو دلت پر تره 

حالا بیا میشینیم منطقی حرف می زنیم 

_ ساناز : باشههههههههه بیا منطقی صحبت کنیم 

3 روز در هفته با دوستات بقیه اش با من و بچه مون 

+ آقا : باشه حله میریم میشینیم مذاکره می کنیم در موردش

_ ساناز : باشه 

+ آقا : کی بریم مذاکره 

_ ساناز : آخر هفته بریم دادگاه

+ آقا : حله سکه بیارم یا چک قبول میکنی؟

_ ساناز : جدی می یای ؟؟؟

(فکر نمی کردم قبول کنه )

من مهریه یه شیشه نوتلا می خوام با کلی بستنی 

بچه هم خودت بزرگ کن 

+آقا : آره بیا ببرمت کافه به جای دادگاه 

من رو از چی می ترسونی ؟بچه رو هم خودم بزرگ میکنم.میدونی که هم قابلبیتش رو دارم هم جاش رو

_ ساناز : نه بریم دادگاه خاص ترههههه

بچه مادر میخواد 

شب بیداری که کشیدی می فهمی مادر بودن یعنی چی 

و خودت می یاری بچه رو تحویل می دی 

+ آقا : من خودم هم پدرم هم مادر 

بیا بریم کافه قبل دعوا یه چیز شیرین بخوریم 

_ ساناز : خب اول بریم دادگاه صلح کنیم بعد بریم کافه 

+ آقا : من بیام اونجا جلب ام میکنن بخاطر مهریه بعد تو تنهایی باید بری کافه 

_ ساناز : نه من میگم نگیرن تو رو 

+ آقا : باشه قول دادیاااااااااااااااااا

 

 

 

پ.ن:بهش میگم صبح بریم میگه نه شب 

من صبح خوابم 

آخه ورکشاپ حمید عصر تا شب 

نشد که بشه 

بهش گفتم اگه نیومدی دیگه منتظر احضاریه باش

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 157 تاريخ : سه شنبه 20 آذر 1397 ساعت: 13:35