جمعه خود را چگونه گذراندید؟

ساخت وبلاگ
جمعه, مثل تمام روز های این هفته زود بیدار شدم 

ساعت یه ربع به هفت 

نشستم پای نت تا بقیه بیدار بشن 

تا 9 نشستم دیدم قصد بیدار شدن ندارن و رفتم صبحونه خوردم 

بقیه هم کم کم بیدار شدن 

نشستم پای سئو خوانی 

چون آقای دکتر می خواست من رو ببره توی پروژه خودش 

از هر چی بدم می یاد دنبالم راه می افته کاش واسه بازیگری انقدر شانس داشتم 

مامانم گفت بریم بیرون گفتم نههه نمی یام مگه نمی بینی کار دارم 

اونا هم رفتن بیرون 

منم رفتم مقنعه ام رو شستم و برنج درست کردم 

و سالاد درست کردم شد 2 

و اومدن بقیه و ناهار خوردیم و چهارراه استانبول نگاه کردم 

و رفتیم بیرون 

بیرون انقدر سرد بود که نگووو منم لباسم نازک

داشتم می مردم 

به مامانم می گم اون لاک رو بگیر گفت از نظر من قشنگ نیست 

منم از سرما بی حوصله شده بودم عصبی شدم ول کردم رفتم اونور و با اخم بودم همش 

مامانم اینا خرید کردن 

و رفتیم خونه مادربزرگ 

همراه با پسرخاله عشقولم 

2 ساله عزیز ما سلفی گرفتن یاد گرفته 

دیگه قشنگ می گیره بالا و یه سلفی درست می گیره 

یه عکس دونفره از خودم و خودش گرفت انقدر خوب بود که سریع استوریش کردم 

از قابلیت های دیگه این بچه دو  ساله اینه که بعضی از اسم های حیوانات رو به انگلیسی یاد گرفته

یه جا مامانش داشت لباسش رو می پوشید یهوویی بلند گفت ای داد بیداد 

این بچه از الان داره آه می کشه و این رو میگه 

و دیگر هیچ 

این بود یک جمعه, آروم از من

 

 

پ.ن:به شدت گرسنمه امه 

صبح گرسنه ام بود ولی دیرم شده بود فقط یه لیوان شیر و یه تیکه کیک خوردم و هیچی هم برنداشتم که الان بخورم 

 

 

 

پ.ن:صبح مقنعه ام رو اتو زدم دیدم دوتا خط اتو افتاده جلو مقنعه 

دیدم اتو هم سرد شده زدمش به برق و گذاشتم روی مقنعه

و رفتم موهام رو ببندم و بیام 

برگشتم دیدم هم خط اتو دوتاس جلوی مقنعه هم جای اتو روش افتاده 

با بدبختی تونستم درستش کنم و فقط دویدم 

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 173 تاريخ : شنبه 17 آذر 1397 ساعت: 16:22