درسته من سکوت می کنم ولی احمقم نیستم

ساخت وبلاگ

دیشب هم اتاقیم (دختر شمالیه) با دوست پسرش رفت کافه

وقتی برگشت گفت من خوابم می یاد می خوام بخوابم گفتم

باشه پس من هندزفری می زارم که صدای فیلم اذیتت نکنه

و توی فیلم دیدن غرق بودم که یهوویی دختر ۱۹ ساله اومد

داخل اتاق و بلند بلند شروع کرد با تلفن صحبت کردن و حتی

روی اسپیکر گذاشت و حرف می زد، من نمی دونستم این

وسط چکار کنم و گفتم شاید هنوز دختر شمالیه خواب و

حرفی نزنم و اینم زود تمومش می کنه دیگه که خب واقعا

هم بعد ۴۰ ثانیه این اتفاق تموم شد و فقط دختر ۱۹ ساله

در تراس رو باز گذاشت و رفت حموم که من بلند شدم در

رو ببندم اتاق سرد نشه دیدم دختر شمالی شاکی بیدار شده

و عصبانی صداش رو برده بالا چرا نگفتی من خوابم یواش تر

صحبت کنه و اصلا برای من اهمیت قائل نیستین، حقیقتا

حرفش برام مهم نبود چون وقتی خودش بیدار بوده من چرا

باید از حقش دفاع کنم! همیشه توقع داره پشت من بایسته و

خودش آدم خوب جمع باشه و منم این کار رو نمی کنم

دوم اینکه شب های قبل من اگه قرص خواب نمی خوردم

قطعا این اتفاق برام رخ می داد پس اون موقع هم کسی به

این دختر نمی گفت خفه شو که الان توقع این حرکت رو از

من داشت! حرف از اهمیت هم که می زنه من خنده ام میگیره

چون اون شب به خاطر صدای گربه من رو از خواب بیدار کرده

من برم در تراس رو ببندم که گربه نیاد داخل و اون موقع اصلا

با خودش فکر نکرد من خوابم و خواب من اهمیت داره! و اگه

بخوابم برگردم به روز قبلش باید بگم منم شاکی بودم چرا به

من روی شوخی فحش داده و بی احترامی کرده... خلاصه که

اصلا برام اهمیت نداره و اگه بخواد دوستیش رو هم قطع کنه

با یه لبخند عمیق روی لبم می پذیرم چون این آدم خیلی وقت

ثابت کرده که از لحاظ رفاقت به درد نمی خوره و صرفا یه رهگذره

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 2 آبان 1402 ساعت: 20:37