زندگی دوباره

ساخت وبلاگ

این پسر کلی به خودش رسیده بود و سر وقت رسید به دیت اول بعد من با پیراهن بابام و شلوار پاره و نیم ساعت تاخیر رسیدم زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 13:02

دیشب داشتم گریه می کردم و پسری که روز قبلش باهاش رفتم

بیرون تا این موضوع رو فهمید سریع خودش رو رسوند بهم و هی

میگفت چی شده؟؟؟ منم نمی تونستم بگم کسی که به من میگفت

من نه با تو نه هیچ کس دیگه دنبال رابطه نیستم الان زده دنبال

رابطه اس اونم از نوع جدی. سخت بود پذیرفتن این واقعیت زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 3 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 13:02

۴۵۰۰ دلار برای عقد قرار و ۴۰۰ میلیونم از سمت خودم زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 1 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 13:02

هیچ دلیلی دیگه برای حضورش وجود نداره وقتی یه خط قرمز

ساده که براش تعیین کرده بودم رو چندبار زیر پا گذاشت. اگه انقدر

براش رعایتش سخته کاری نداره دیلیت دوطرفه پیاممون و بستن

راه ارتباطیمون می تونه بهش کمک کنه تا فرد مناسبت تر از من رو

پیدا کنه که راحت هرموقع دلش خواست بهش پیام بده و هرموقع

نخواست یهوویی برای طرف مقابل غیب بشه و دلیل های بیخود بیاره

زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 12:58

آخه گلدون‌های شب بو رو می زارن توی محیط درمانگاه؟؟!! زندگی دوباره...
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 12:58

هروقت یه پسر که بهش گفته بودید هرچی بین ما بوده تمومه زنگ زد

بهش پیام ندید بگید دیگه واسه سرگرمی هم زنگ نزن. وگرنه اون پسر

دست پیش رو یه طوری میگیره و فقط خود شما ضایع میشید زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 7 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 12:58

وسط کار پیام داده بگو دلت واسم تنگ شده میگم حضوریحرف می زنیم میگه بله حدس می زدم تو اصلا اهمیت نداریحقیقتا منم یهوویی از کوره در رفتم و گفتم آرهههه برام مهمنبود، آخه چرا باید برام مهم باشه!!!!! توی روانی چرا باید براممهم باشی!!! اصلا تو نمی فهمی ساعت ۱ و نیم شب سرکارمیعنی چی و فقط فکر خودتی که بگم دل منم برات تنگ شده و شروع کنی و به چرت و پرت گفتن و رسیدن به خواستت که یه دوست دختر حرف گوش کن و تو سری خور داشته باشییه رابطه ۴ روز بود که تموم شد ول کن دیگه اه اه اه اه اه اه زندگی دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 22 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 14:14

یه جایی توی کتاب روزها در کتابفروشی موریساکی هستشکه تاکاکو همراه داییش می ره پیش پارتنری که بهش خیانت کردهو به خودش جرات میده و همه حرف ها و دلخوری های مونده رویدلش رو بهش میزنه و وقتی از در خونه پارتنر می یاد بیرون یهحس سبک بالی بهش دست میده و متوجه میشه نصف مشکلاتهمه به خاطر خودش بوده، به خاطر خودی که توی رابطه اصلاحرف نمی زده و همیشه همه دلخوری هاش رو توی خودشمی ریخته و خودخوری میکرده... این یه تیکه از داستان شبیهزندگی خیلی از ماهاست که توی کار و روابط عاطفیمون سال هاسکوت می کنیم به امید اینکه یه روزی همه چیز درست بشه زندگی دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 20 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 14:14

حالا من نمیگم ازت خوشم اومده تو نباید بگی این چرا یه روز

درمیون توی واتس اپی که هیچ کس استوری نمی زاره استوری

می زاره؟؟؟ واقعا دیگه دارم به این نتیجه می رسم خودم برم

پی وی و رک بهش بگم آقای محترم من از شما خوشم اومده زندگی دوباره...

ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 21 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 14:14

داشتیم با دختر ۲۱ ساله درمورد رابطه یکی از همکارهامونحرف می زدیم که دختر پسر رو به خاطر یه پسر دیگه ولکرده ولی پسر اونقدری عاشق بوده که هنوز توی گذشته اشگیر کرده که من یهوویی گفتم خب سنشون کمه و طبیعی کهاین مسائل براشون پیش بیاد و حالا به دختر ۲۱ ساله برخوردهمیگه این رو نگو گاهی یه آدم توی سن کم می تونه خیلی بهتراز سن بالاها عاشق باشه و تو خودتم توی ۲۹ سالگی اشتباهمیکنی. درسته من اشتباه انتخاب کردم و می کنم و اصلا تویاین شکی نیست ولی الان نگاه به آدم مقابلمم میکنم و میگمچقدر برای من انرژی می زاره و همون قدر که انرژی می زارهمن واسش قدم برمی دارم و حتی اگه نباشه هم برام اهمیتینداره چون من فقط با گم کردن خودم تمام زندگیم رو از دستدادم نه با رفتن آدمی که به هرحال چه با مرگ چه با دلایل دیگهاز من گرفته خواهد شد. شاید حرفم غلط باشه ولی می دونمهرچی قبلا وابسته‌تر بودم الان نیستم و عشقی که به معنا سابقبرای من وجود داشت دیگه برام وجود نداره و نخواهد داشت زندگی دوباره...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی دوباره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sanazstory بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 11:19